vrijdag 31 juli 2009
دشمن خانگی
و چه سخت میگذرد این روز ها
و چه تلخ مینشیند در لایههای دلم
و چه تلخ است مزه ی گس بی خانگی
و من کجای مرز بودنم؟
و من
در کدام نقطه خاکم بیتوته کرده ام؟
اسلحه کدام دشمنم شقیقهام را نشانه گرفته است؟
خنجر کدام خائن خانگی بر پهلویم نشسته است؟
و رنگ سبز من امروز به رنگ چرک و درد میشود
و بر رنگ سبز من امروز لکههای خون نشسته است
و من چه بی محابا به دل دشمن تاخته ام
و من چه دلیرانه بر سر حق بودنم پا به پا ایستاده ام
و من امروز چه بی طاقت میروم تا مرز بودنم
و امروز من میگویم که من خود بودنم.
به امید آزادی ایران سبزمان
آرام
zondag 26 juli 2009
متولد دهه ی شصت ... نسلی که ما هستیم
نسل ما، متولد شلوغترین دوره از تاریخ ایران بود. دوره ی نا آرامیهایی کهمیرفت تا حکومت بعدی را به حکومت قبلی تحمیل کند. نسلی که در بلوای جنگبدنیا آمد و صدای گریه اش در هیاهوی تیر و رگبار گم شد. در میان انبوهعکس شهدا و کاروان پیکرهای نیمه تمام مفقود الاثرها قد کشید و چندان دیدهنشد. نسل شیرخشکهای کوپنی، نسل تحریمها و تبعیضها. نسل قلکهای پول توجیبی برای بچههای جبهه، نسل بادبادکهای کاغذی، نسل اجبار مقنعه از ششسالگی. نسل کتاب تاریخهای تحریفی و نصایح ناگزیر چهارصد صفحه ای امام.نسلی که عادت کرده بود به دم نزدن از تناقصهای خانه و مدرسه . نسل چوبدوسر نسوزی که بیست و دو بهمن ها با مدرسه به تظاهرات میرفت و تشویق میشدو عصر همان روز تحقیر و توبیخ میشد به جرم آستینهای کوتاه و موهای وحشیبیطاقت زیر روسری و شالها !نسلی که ما بودیم .... نسل کم توقعی که اگر به موی سرش، به روسری و پوششاش ایراد نمیگرفتند میرفت که نسل سر به راهی بماند. نسلی که چیز زیادی نمیخواست،
داشت عادت میکرد به آنهمه محدودیت که تنها مهم کم و زیادش بود.
دلش به حاشیه ها گرم بود، به هر از گاهی تئاترشهر رفتن، کتابهای ممنوع را از دست و بال دستفروشها درو کردن و این میانهفیلم به زبان اصلی دیدن و تحلیلهای غیر کارشناسانه.نسلی که در به در پیتزای پیرونی میخورد و سپس تا آخر شب در گودو اظهاراتروشنفکرانه اش را لیست میکرد و بلند بلند فروغ و شاملو میخواند.
نسل بیآوازهای که میرفت تا همین چند وقتِ پیش، تمام موجودیتش به شش وهشتهای پراکنده در ضیافتها و میهمانیهای بیخنده و دود محدود شود. بهدلخوشیهای زودگذر که اگر آنهم نمیبود هیچ چیز دیگری هم نبود.نسلی که رضا داده بود به تقدیرش بر زاده شدن در مختصات محدودیت و با اینحال میبالید به تاریخ کهنش و متعصب بود بر ذره ذره از خاکش. نسل ما هرچندسرکش، اما انتظار کمی داشت. نه پول نفت را خواسته بود و نه ادعای جاه ومقام، نه هیچ چیز دیگر. فقط خواسته بود که رئیس جمهورش را خودش انتخابکند و این درخواست نه خلاف شرعی بود که بارها به استناد همان محکوممانکرده بودند، و نه خلاف قانونی که از آن دم میزدند و ما آنرا نمی دیدیم.حالا همان نسلی که دست پرورده انقلاب بود، خس و خاشاک افتخارآفرینیست کهآمده تا بغض ۳۰ ساله ی سرزمینش را بشکند. این نسل همان اغتشاشگر نجیبیستکه میخواهد داد مظلومیت مردمانش را باز ستاند. نسل فرزندان انقلاب، کهچشم و گوش باز کرده و ترسش ریخته. همان نسلی که تا پیش از ۲۲ خرداد درخود نمیدید رو در رویشان بایستد آنهم با دست خالی،و تنها سلاحش فریادالله اکبری باشد که آن را هم تاب نیاوردند.نسل ما زنده است، نه به آرمان، نه به کمال گرایی، که زنده است به توشهایکه هیچ چیز توان بازستاندنش را ندارد. نسلی که اخبار رسانش نه بی بی سیفارسیست و نه ضرغامی، که این نسل خودش رسانه است ... این نسل منست ! نسلماست. نسلی که دیگر خاموش نخواهد شد و پیوسته خود را تکرار خواهد کرد.
داشت عادت میکرد به آنهمه محدودیت که تنها مهم کم و زیادش بود.
دلش به حاشیه ها گرم بود، به هر از گاهی تئاترشهر رفتن، کتابهای ممنوع را از دست و بال دستفروشها درو کردن و این میانهفیلم به زبان اصلی دیدن و تحلیلهای غیر کارشناسانه.نسلی که در به در پیتزای پیرونی میخورد و سپس تا آخر شب در گودو اظهاراتروشنفکرانه اش را لیست میکرد و بلند بلند فروغ و شاملو میخواند.
نسل بیآوازهای که میرفت تا همین چند وقتِ پیش، تمام موجودیتش به شش وهشتهای پراکنده در ضیافتها و میهمانیهای بیخنده و دود محدود شود. بهدلخوشیهای زودگذر که اگر آنهم نمیبود هیچ چیز دیگری هم نبود.نسلی که رضا داده بود به تقدیرش بر زاده شدن در مختصات محدودیت و با اینحال میبالید به تاریخ کهنش و متعصب بود بر ذره ذره از خاکش. نسل ما هرچندسرکش، اما انتظار کمی داشت. نه پول نفت را خواسته بود و نه ادعای جاه ومقام، نه هیچ چیز دیگر. فقط خواسته بود که رئیس جمهورش را خودش انتخابکند و این درخواست نه خلاف شرعی بود که بارها به استناد همان محکوممانکرده بودند، و نه خلاف قانونی که از آن دم میزدند و ما آنرا نمی دیدیم.حالا همان نسلی که دست پرورده انقلاب بود، خس و خاشاک افتخارآفرینیست کهآمده تا بغض ۳۰ ساله ی سرزمینش را بشکند. این نسل همان اغتشاشگر نجیبیستکه میخواهد داد مظلومیت مردمانش را باز ستاند. نسل فرزندان انقلاب، کهچشم و گوش باز کرده و ترسش ریخته. همان نسلی که تا پیش از ۲۲ خرداد درخود نمیدید رو در رویشان بایستد آنهم با دست خالی،و تنها سلاحش فریادالله اکبری باشد که آن را هم تاب نیاوردند.نسل ما زنده است، نه به آرمان، نه به کمال گرایی، که زنده است به توشهایکه هیچ چیز توان بازستاندنش را ندارد. نسلی که اخبار رسانش نه بی بی سیفارسیست و نه ضرغامی، که این نسل خودش رسانه است ... این نسل منست ! نسلماست. نسلی که دیگر خاموش نخواهد شد و پیوسته خود را تکرار خواهد کرد.
Abonneren op:
Posts (Atom)